شنبه 23 شهريور 1398
ن : جغله سابق

توصیف میکنم قراره دوباره بلندشم

سمانه راست میگفت برای شروع هیچ وقت دیر نیست سمانه در موج اتفاقات زندگیم به صخره ی مقاومت خورد زمانیکه نای راه رفتن نداشتم دستم را کشید مرا فاتح قله کوه کرد گویا در وجودم ودروجودش چیزی بود که مارا بهم گره زد دوست شدیم اما مدتیست ازش خبر ندارم خودم هم حوصله ی خودم را ندارم واورا مزاحم نه اما دوست ندارم ناقل حال بد به او باشم سمانه دختر ساده ای است و میشه گفت کمی دهن بین پخته نیست وسرد وگرم روزگار را چشیده اما فراموش نکرده..

گاهی فکر میکند تنها او سختی کشیده مرا امیدوار میکرد اما من دد دادن امید به او اصلا موفق نبودم ...

دلم برایش تنگ شده خیلی زیاد ...

گاهی نگرانم میشود واین نگرانی ها عصبیم میکند باخود میگویم مگر من چمه که او همش از سلامتیم پرس وجو میکند من خودم را شبیه طرز فکر او کردم خودم را ضعیف وناراحت دیدم وخیلی خودم را شبیه آدم ذهن سمانه کردم اما دیگر نه...

هرگز هرگز وهرگز ....

من ضعیف نیستم ودیگر نمیخواهم بازیگری کنم من میجنگم اری دوباره میجنگم وبا فکر وعملی یکسان شروع میکنم..



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:









تبادل لینک هوشمند

برای تبادل لینک ابتدا ما را با عنوان زندگی دوباره و آدرس myhealth.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.